تماس با مدیر وبلاگ در انتظار یار

کد تماس با در انتظار یار

...نغمه های جان
در انتظار یار
در انتظار یار این کلمه که نوشنم در انتظار یار منظور این سایت به حضرت مهدی (ع) هستش
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : علی مومن تبار

عکس شهدا را مبینیم

عکس شهدا عمل می کنیم

ایا کسی هست که به مرگ بخنندد؟

شهید به مرگ میخندد

 

کجایند مردان بی ادعا؟

 

جبهه!

.انجا اخلاص فرماده بود و شهدا ناظر

 

هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله

 

ان روزها دروازه شهادت داشتیم.ولی الا معبری تنگ

          هنوز هم برای شهید شدن فرصت هست

                دل را باید صاف کرد

 

خوشا انان که بر بال ملائک

                      نشستند وصفا کردندو رفتن

 

هیچ می دانی بسیجی در کجاست؟

هیچ می دانی بسیجی سر جداست؟

 

...یاران چه غریبانه رفتند از خانه

 

...عشق یعنی جان سپردن در الست از می جام الهی مست مست

 

سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 22:57 ::  نويسنده : علی مومن تبار

جانباز 70 درصد سيد محمد رضايي: دست و پاهايم توسط يك شهيد دفن شده اند!
اوايل جنگ به خاطر كمبود نيرو ساعت نگهباني مان 2 ساعت نگهباني، 2 ساعت استراحت بود. من تازه از نگهباني آمدم و نيمه خواب بودم

به طوري كه منتظر بودم اذان شود تا من بچه ها را براي نماز بيدار كنم، آن شب به ما آماده باش زدند و دشمن هم برعكس شب هاي قبل به تعداد شليك گلوله هايش افزوده بود. حدوداً ساعت 4 صبح بود كه صداي انفجار مهيبي خواب را كاملاً از چشمانم پراند. بچه هاي سنگر هنوز خوابيده بودند. پيش خودم گفتم بگذار آتش كم شود. بعد بچه ها را براي نماز بيدار كن. در همين افكار بودم كه صداي انفجار ديگري ما را در زير خروارها خاك و الوار مدفون كرد. صداي ناله ي همسنگرانم را مي شنيدم با من چهار نفر مي شديم. اصلاً فكر نمي كردم كه مجروح شوم. ولي احساس خفگي مي كردم و مي دانستم براي ما اتفاقي افتاده است. بنابراين با صداي بلند «كمك كمك» را فرياد كردم. مدتي نگذشت كه ديدم كسي دارد مرا از زير خاك، بيرون مي كشد. از صدايش او را شناختم محمد علي عباسي بود كه بعدها به شهادت رسيد. اهل قوچان بود ولي پدر و مادرش نكايي بودند. وقتي مرا بالاي جيپ موشك تاو گذاشتند، درد و سوزش شديدي را در دست و پاي راستم احساس مي كردم. هيچ جا را نمي ديدم از حرف هاي ديگران متوجه شدم كه صورتم سوخته است. پيش خودم گفتم حتماً به خاطر سوختن صورتم است كه نمي توانم پلك هايم را باز كنم. مرا به بيمارستان آيت الله طالقاني آبادان بردند. آن شب را در بيهوشي كامل به سر بردم. فرداي آن روز مرا به ماهشهر بردند. فقط اين قدر يادم است كه از يك جاده اي كه تازه تاسيس بود و تازه ساخته بودند مرا بردند. دوستانم كه در ماهشهر بودند به ملاقاتم آمدند همه مرا دلداري مي دادند، احساس مي كردم اتفاق بدي برايم افتاده باشد. از ناحيه دست و پاي راست درد شديدي را احساس مي كردم، دست چپم سِرُم وصل بود و با هر بار عوض كردن سرم متوجه مي شدن كه دست چشم سالم است. حسي به من مي گفت كه دست راستم قطع شده است. چند بار خواستم دست چشم را بلند كنم تا از بودن دست راستم مطمئن شوم ولي قدرت چنين كاري را نداشتم. البته سِرُم هم بي تاثير نبود. رضا شفيعي از دوستانم بود كه وقتي با خبر شد مجروح شدم آمد بالاي سرم. خيلي مرا كمك كرد. وقتي خواستند ما را به اهواز انتقال دهند من به او گفتم بيمارستان اهواز خوب نيست بگو مرا به جاي ديگري ببرند. شفيعي گفت: «پس برو مشهد، تا نيم ساعت ديگر پروازي به سمت مشهد داريم.» وقتي به داخل هواپيما رفتيم، سرم ها را قطع كردند. من از فرصت به دست آمده تلاش كردم دست راستم را لمس كنم. چند بار دست چپم را بالا آوردم ولي نتوانستم آن را روي دست راستم بگذارم. سرانجام با كمي تحمل درد دست چپم را روي كتف دست راستم گذاشتم. آرام آرام كف دستم را پايين كشيدم. وقتي به آرنج رسيدم ديدم گرد شده است و با باند روي آن را بسته اند. راستش را بخواهيد خدا را شكر كردم. به كسي هم چيزي نگفتم. مرا به بيمارستان امام رضا (ع) مشهد بردند. در آن جا دانشجويي بود به نام مسعود هاشمي كه اهل گرگان بود. كارش اين بود كه چشم هايم را باز مي كرد و داخل آن قطره مي ريخت. هنگام باز كردن چشم ها، نور را احساس كردم.سريع چشم هايم را مي بستند. احساس مي كردم اين ها دوست ندارند به من بگويند كه دستم قطع شده است. حتي خيال كردم بستن چشم هايم هم براي اين است كه من از قطع شدن دستم مطلع نشوم. يك روز به مسعود هاشمي گفتم: «همشهري كجايي؟ به دادم برس؟ چشم هايم را چرا بستيد؟ كمي با او مزاح كردم . بعد به او گفتم من مي دانم مه دست چپم را قطع كردند. نمي دانم چرا پاي من هم قطع شده.» بعد با خنده گفتم: «لااقل چشم هايم را باز كن من ريخت تو را ببينم. اصلاً من تحمل ديدن وضعيتم را دارم.»
او رفت به دكتر ماجرا را گفت: «دكتر آمد و چشم هايم را باز كرد. تازه من متوجه شدم چشم چپم بينايي اش را از دست داده و من با چشم راست مي توانستم تا 15 متري را ببينم. بعدها با درماني كه صورت گرفت بينايي چشم راستم تا مرز 10 درصد رسيد. وقتي چشمانم را باز كردند تازه متوجه شدم كه پاي راستم را هم قطع كردند.
دوست شهيدم محمدعلي عباسي بعدها كه به خانه ما آمد مي گفت: «وقتي تو را از سنگر بيرون آورديم دستت قطع بود ولي پاي تو با پوست به بدنت وصل بود. و در بيمارستان طالقاني آن را قطع كردند.» شهيد عباسي مي گفت: «دست و پايت را من بعد از عمل جراحي، بردم دفن كردم.»

سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 22:48 ::  نويسنده : علی مومن تبار

يكي از نقش‌هاي اصلي نهاد مقدس بسيج در عصر ما اين است كه با برنامه‌اي هدفمند و آينده‌نگر انديشه‌هاي انساني و اسلامي را در جريان ادبي ما تزريق كند و روايت‌هاي مناسب و منابع متعددي از سال‌هاي دفاع مقدس در اختيار اهل ادب بگذارد.

به طور معمول در مناسبت‌هايي مانند هفته دفاع مقدس يا سالروز فتح خرمشهر، مباحث گسترده‌اي پيرامون ادبيات جنگ، دستمايه ابراز موضع و اظهار نظر افراد قرار مي‌گيرد. نويسندگاني كه خودشان از جنس جهاد و ايثارند و دفاع مقدس را با گوشت و پوست خود درك كرده‌اند، نظراتي متفاوت از سايرين دارند؛ اما انتقاد از وضعيت موجود، به امري عادي و معمول تبديل شده است.

اين انتقادها بيشتر به غناي ادبيات جنگ و كم‌كاري نويسندگان در اين حوزه برمي‌گردد. چنانكه مرتضي سرهنگي با به كار بردن «عصر طلايي» براي ادبيات دفاع مقدس در نمايشگاه كتاب امسال، مورد نقد قرار مي‌گيرد و اين عبارت، قدري اغراق‌آميز و نادرست تلقي مي‌شود.

اينكه ما اكنون در دوران طلايي اين ژانر ادبي هستيم يا خير، مجال بحث ما نيست. چه اينكه بايد اصحاب فضل و اهالي اصيل قلم در اين باره اظهار نظر كنند و رسانه‌ها را به كنكاشي جدي و اساسي وا دارند. آنچه مي‌خواهيم در اين يادداشت باهم مرور كنيم، نقش نهادهاي فعال و پويا در هشت سال دفاع مقدس است كه امروز وجه فرهنگي بسيار پررنگي در حوزه ادبيات جنگ پيدا كرده‌اند. يكي از اين نهادها، بسيج است كه هرچند سال‌ها پيش، فعاليت نظامي از كاركردهاي برجسته آن بود، اما امروز همه اين نهاد مقدس را به عنوان يك نهاد فرهنگي پذيرفته‌اند.

در وهله اول، بسيج با شروع فعاليت در سال‌هاي اوليه انقلاب به اهداف خود دست يافت و پس از آن بود كه در دفاع مقدس به اهداف خود، رنگ واقعيت و شكل عملي بخشيد. اما با پايان جنگ و روزمرگي مردم، بسيج توانست خود را از اين تكرار و روزمرگي جدا كند تا بتواند به دفاع از عملكرد خود در سال‌هاي فعاليت مردمي‌اش برخيزد.

در واقع، ورود بسيج به عرصه‌هاي فرهنگي و ادبي، سبك تازه‌اي از استقرار و قوام قوا و نيروهايي است كه سال‌ها در جبهه‌هاي نظامي زير پرچم بسيج جنگيدند و روش خوبي براي دفاع از آن عنصري است كه سال‌ها برايش مبارزه كرده است. به تعبير ديگر، بسيج در گام نخست به دفاع از ميهن اسلامي پرداخت و با حماسه‌ها و دلاوري‌هاي متعدد، جنگ را اداره كرد و سپس براي ثبت و ضبط همان وقايع، خودش دست به كار شد و منتظر كسي نماند.

اين نهاد مردمي كه نگران رنگ باختن خاطرات پايمردي نيروهاي بسيجي و به طور كلي، سپاهيان اسلام بود، دست به كاري زد كه بتواند فداكاري و ايثارگري را ماندگار كند. براي همين، اكنون ديگر تعريف بسيج، همان چيزي نيست كه در دهه 60 از آن ياد مي‌كرديم. اكنون، اسطوره‌هاي بسيج در قالب داستان و ساير فرم‌ها و شكل‌هاي فرهنگي ـ هنري تعريف و تثبيت مي‌شوند و رنگ ماندگاري به خود مي‌گيرند.

بسيج با ورود به عرصه داستان و راه‌اندازي جشنواره‌هاي گوناگون مانند جشنواره ادبيات داستاني بسيج، اراده كرد تا به توليد انديشه بپردازد و طيفي را تربيت كند كه كار آن، ساختن ادبيات داستاني متعهد باشد، اما دست به سفارشي‌نويسي نزند. البته سفارش دادن في نفسه چيز بدي نيست؛ به شرطي كه سفارشي‌نويسي بر مبناي تعمق و تدبر باشد و نويسنده را از خودش جدا نكند. اگر اين كار به شكل نامطلوبي انجام شود، نويسنده تن نخواهد داد و اگر صاحب قلمي، روح بسيج را بشناسد و بخواهد به صورت خودانگيز، كاري صورت دهد، حتي اگر به او سفارشي هم داده شود، كار موفقي از آب در مي‌آيد، چون همه ما به طور فطري، مدافع ايثار، گذشت، شهامت و هر رفتار انساني هستيم.

با اين وصف، تربيت نيروهاي جوان، مخصوصاً كساني كه جنگ را نه ديده‌اند و نه آن را لمس كرده‌اند، زمان مي‌برد و ممكن است دير جواب بدهد. به نظر من، بايد به جاي آنكه بسيار از جنگ و دفاع مقدس بگوييم، آرمان‌هاي بسيجي را تبليغ كنيم تا عشق و علاقه به اين آرمان‌هاي انساني بتواند شوق نوشتن را در نويسندگان جوان برانگيزد.

جشنواره ادبيات داستاني، دوره‌هاي مختلفي را با حضور سردار حسين قناديان به عنوان متولي اصلي جشنواره و اميرحسين فردي به عنوان دبير تجربه كرد؛ به شهرستان‌هاي گوناگوني مثل تبريز، اروميه، كرمان، مشهد، رشت، بندرعباس و ... سفر كرد و جامعه ادبي كشور را با استعدادهاي بسيار درخشاني مانند ساسان ناطق آشنا ساخت. نويسنده‌اي چون او كه آن زمان داستان «وقتي جنگ تمام شود» را نوشته و در جشنواره برگزيده شده بود، حالا به عنوان يك نويسنده جوان و متعهد به فعاليت حرفه‌اي مي‌پردازد و شايد يكي از بهترين كارهايش «نبرد جزيره» (خاطرات سردار مصطفي اكبري از عمليات بيت‌المقدس و آزادسازي خرمشهر) باشد.

بسيج، بايد همواره در اين عرصه ميدان‌داري كند. جشنواره ادبيات داستاني، هرچند هنوز به حيات خود ادامه داده است، اما حركت بسيج در اين عرصه مانند روشن كردن يك چراغ در ذهن نويسندگان جوان است و مي‌تواند به عنوان يك نشانه مثبت تلقي شود.

بسيج مي‌تواند به توليد انديشه بپردازد و حقيقتاً‌ يكي از نقش‌هاي اصلي و اساسي اين نهاد مقدس و ارزشمند در سال‌هاي صلح، همين است كه با برنامه‌اي هدفمند و آينده‌نگر انديشه‌هاي انساني و اسلامي را در جريان ادبي ما تزريق كند و روايت‌هاي مناسب و منابع متعددي از سال‌هاي دفاع مقدس در اختيار اهل ادب قرار دهد.


 

                                  بسیج لشکر مخلص خداست             

 

بسیج میقات پا برهنگان ومعراج اندیشه پاک اسلامی است وتربیت یافتگان آن ، نام ونشان در کمنامی وبی نشان گرفته اند

 

 بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفهای آن بوی بهار وصل و طروات یقین حدیث عشق می دهد

 

بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر داده اند

 

   من دست یکایک پیشگامان رهائی را میبوسم و میدانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت

 

  حقیقتا اگر بخواهیم مصداق کاملی از ایثار و خلوص و فداکاری و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهیم چه کسی سزوارتر از بسیج و بسیجیان خواهند بود؟

 

تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقینا از برکات و الطاف جلبه خداوند تعالی بود و که بر ملت عریز وانقلاب اسلامی ایران ارزانی شد

 

 من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی ،الگو برای تمام مستضعفین جهان و ماتهای مسلمان عالم باشد و قرن پانزدهم قرن شکستن بتهای بزرگ ،و جایگزینی اسلم و توحید به جای شرک وزندقه، و عدل وداد به جای ستمگری و بیداد گری ، و قرن انسانها متعهد به جای آدمخوران بی فرهنگ باشد

 

                                              

دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 21:33 ::  نويسنده : علی مومن تبار
گزيده بيانات رهبر انقلاب درباره دفاع مقدس

شروع جنگ يعنى شروع افتخارات اين ملت، شروع تهاجم دشمن يعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعله‌ور شدن آتش خيانت استكبار يعنى شروع بروز شجاعت همه‌ى قشرهاى ملت براى ايستادگى در مقابل استكبار، پس اين افتخار دارد.


حماسه‏ ملت ايران در دفاع مقدس، نمايش‌گر قله ظرفيت‌هاى انسانى مردم اين سرزمين خدايى است
فداكاري‌ها‌ى هشت سال دفاع مقدس‏ توانست يك نظام الهى و معنوى و متّكى بر تفكّر و انديشه درست و برخاسته از ايمان را تحكيم كند.

اين تجربه‏ى درس‏آموز (دفاع مقدس‏)، سرمشق هميشگى ملت بزرگ ايران و الگوى موفقى در برابر چشم همه‏ى ملت‌هاى مسلمان است.


حماسه‏ى ملت ايران در دفاع مقدس، نمايش‌گر قله‏ى ظرفيت‌هاى انسانى مردم اين سرزمين خدايى است.


جنگ ايران و عراق يك جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش يا دو كشور با هم نبود؛ جنگ يك كشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتيباني‌هاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سياسى امريكا پشت سرِ رژيم بعثى عراق ايستاد.


اين جنگ (جنگ هشت ساله)، مظهر و تجلى همه‏ى روحيات خوب و سازنده‏‌اى است كه يك ملت و يك كشور را مى‏تواند به تعالى حقيقى برساند.


اين جنگ (جنگ هشت ساله‏) حقيقتاً يك گنجِ تمام‌نشدنى است.


جنگ، حقيقتاً كوره‏اى بود كه جوانان و بقيه مردم را آب‌ديده كرد.


اين جنگ هشت ساله و اين دفاع مقدّس، از بزرگ‌ترين افتخارات ملت ايران بود.


ما در جنگ نظامى توانستيم خودمان را پيروز كنيم؛ به كمك چه چيزى؟ به كمك باور و ايمان و اتّكاى به نفس و وحدت و اميد به آينده و روشن‌بودن هدف‌ها و تكيه به نيروهاى ذاتى خويش و تكيه به اسلام.


اگر ملت ايران هشت سال جنگ تحميلى را نمى‏داشت، البته خيلى از ويراني‌ها را، خيلى از فقدان‌ها را، خيلى از خسارت‌ها را نمى‏داشت؛ اما اين اعتماد به نفس را هم نمى‏داشت؛ اين قدرت علمى، نظامى و پيشرفت صنعتى را هم نمى‏داشت؛ اين عزّتى را هم كه در مقابل چشم جهانيان به دست آورده است، نمى‏داشت؛ اين حالت يأس و نااميدى از تسلّط بر اين ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمى‏آمد.


اين جنگ آن‏قدر حرف گفتنى دارد كه اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوش‌ذوق و با ابتكار بنشينند و در جزء جزء آن كار كنند، باز هم حرف‌هاى گفتنى خواهند داشت.


ما جنگِ با اين عظمت و پُر از حماسه و حقيقتاً پُر از جلوه‏هاى زيبا و بى‏نظير داشته‏ايم؛ نسل جديد هم از آن خبر ندارد؛ بايد اين‌ها احياء، بازيابى و بازسازى شود و در معرض ديد قرار گيرد.


جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، (ميدان جنگ 8 ساله )خود را در اراده و عمل و قدرت مديريّت انسانها نشان داد.


جنگ تحميلى هشت ساله ما، داستان عبرت‏آموز عجيبى است.


جنگ هشت ساله، جنگ دو كشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ يك ائتلاف نانوشته جهانى عليه ملتى كه تصميم داشتند حدّاكثر فشار ممكن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غيره بر او وارد بياورند بود، تا از راهى كه در پيش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.


شروع جنگ يعنى شروع افتخارات اين ملت، شروع تهاجم دشمن يعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعله‌ور شدن آتش خيانت استكبار يعنى شروع بروز شجاعت همه‌ى قشرهاى ملت براى ايستادگى در مقابل استكبار، پس اين افتخار دارد.


هفته‌ى جنگ هفته‌ى افتخار است، هفته‌ى مقدس است، در حقيقت جشن است، عيد است و يك بزرگداشتى(است) از روحيه‌ى مردم، ايثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس(مردم).


هفته‌ى جنگ در حقيقت هفته‌ى ايثار است، هفته‌ى فداكارى است، هفته‌اى است كه در آن بزرگ‌ترين آزمايش فداكارانه‌ى ملت ما شكل گرفته است.


روزهاى آخر شهريور و اول مهر ماه همه ساله يادآور يكى از تجربه‌هاى بزرگ و بسيار پرارزش تاريخ ملت ماست. من به جاى اين‌كه سالگرد آخر شهريور را سالگرد جنگ به حساب بياورم، مايلم آن را سالگرد مقاومت دليرانه‌ى مردممان كه از روى كمال آگاهى و ايمان و شهامت انجام گرفته بنامم.


تلاش خستگى‌ناپذير 8 ساله، افتخارى است كه امروز نيروهاى مسلح و ملت ما مى‌توانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.


هفته دفاع مقدس يادآور حادثه‌اى عظيم و به بار نشستن نتايجى عظيم‌تر در سير انقلاب ملت ماست و هيچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.


مقاومت بى‌نظير مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قريب به هشت سال، اين ستم بزرگ را در رده ناموفق‌ترين تجربه‌ى استعمار در تاريخ معاصر ثبت نموده است.


در همه مراحل اين جنگ، چه در عمليات نظامى جبهه، چه در عمليات نظامى بيرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبليغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعايت شد. كار بى‏اخلاق و كار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از اين ملت ايران صادر نشد

منوچهر آشتياني از اساتيد جامعه‌شناسي دانشگاه تهران، به‌مناسبت گرامي‌داشت هفته دفاع مقدس در يادداشت خود كه در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده، اهداف شوم صدام و ابرقدرت‌هاي جهان از تحميل جنگ به جمهوري اسلامي ايران را تشريح كرده است:

سي‌و‌يكم شهريور سال 1359 در شرايطي كه جمهوري اسلامي نوپاي، پس از گذشت نزديك به يك سال و اندي استقرار، سرآغاز حاكميت قانوني و نهادهاي انقلابي در اركان دولت اسلامي به حساب مي‌آمد، به ناگاه همسايه غربي براساس فرصت‌طلبي و خصلت دست‎نشاندگي خود بر آن شد كه مطامع و خواسته‌هاي جاه‌طلبانه خود را از طريق جنگي ظالمانه و تجاوزي ناخواسته بر كشور ايران و مردم آن تحميل كند.
اما حضور مردم در مقابل يورش متجاوزان از برگ‌هاي زرين انقلاب است، كه عنوان آن هشت سال دفاع مقدس شد. دراين راستا ايمان، ظلم‌ستيزي، ايثارگري و صبوري به نحو بسيار شايسته‌اي در دفاع مقدس به نمايش گذاشته شد.
اما بايد گفت كه متأسفانه در خصوص دفاع مقدس كم كاري بسيار شده است و اين رخداد مهم تاريخي ايران ناشناخته مانده‌ چرا كه كتاب‌هاي دفاع مقدس و جنگ تحميلي در مقايسه با آثاري كه درباره جنگ‌هاي اول و دوم جهاني در شوروي، آلمان، روسيه و فرانسه به نگارش درآمده‌ تقريباً يك به هزار است.
امروزه كتاب‌هايي كه درباره جنگ‌هاي جهاني نوشته شد؛ به حدي عظيم است كه يك‌هزارم آن را ما درباره جنگ ايران نكرده‌ايم. متاسفانه برخي دفاع مقدس را از جمله رخدادهاي ديگري در نظر مي‌گيرند كه براي يك ملتي رخ مي‌دهد، كما اينكه اين كم‌كاري در امتداد كم‌كاري‌هايي است كه در مورد خود انقلاب اسلامي صورت گرفته است. يعني اگر يك روزي قرار باشد بحث علمي درباره دفاع مقدس كنيم؛ بايد ابتدا از انقلاب اسلامي آغاز كنيم كه خروج ما را از 2 هزار و 500 سال فرماسيون مناسبات گسترده سياسي، فرهنگي و اقتصادي به فرماسيون جمهوري در پي داشت. در واقع انقلاب اسلامي مهمترين واقعه تاريخي است كه در اين 2 هزار و 500 سال رخ داده است.
درباره جنگ جهاني دوم بيش از صد هزار كتاب، مقاله يا رساله نوشته شده و تحليل‌هاي دقيق سياسي، فرهنگي، اجتماعي روي آنها صورت گرفته است. همچنين در مورد آثار اين جنگ‌ها و مقدمات آن كه به برخي اتفاقات و روي كار آمدن ناپلئون بناپارت، شكست دوم و پيروزي سخت جمهوري منتهي شد، بحث‌هاي بسياري صورت گرفته است به طوري كه اين اتفاق در اروپا تبديل شده به حافظه زنده، نه تنها ملت فرانسه بلكه از طريق هگل و ماركس به حافظه تاريخ تمام ملت‌هاي اروپا تبديل شده است.
اما به دنبال خروج ما از 2 هزار و 500 سال فرماسيون شاهنشاهي و ورود به فضاي جديد جمهوري، اين جنگ رخ داد؛ يعني تمام نيروهاي ارتجاعي جهاني ـ از صدر آن امپرياليسم آمريكا گرفته تا ذيل آن صدام ـ متحد شدند كه از خروج ما از دوران 2 هزار و 500 ساله شاهنشاهي به جمهوري جلوگيري كنند و احتمالاً به وضعيت قبلي برگردانند. كما اينكه تا همين امروز هم توسط همان احمق‌هايي كه در آمريكا و انگليس در حال پرورش‌اند به دنبال اين نيت هستند و بحث‌هايي كه امروزه امثال «سروش» در خصوص اقليت و اپوزيسيون كه در خارج از ايران مطرح مي‌كنند همه در ذيل جريان برگرداندن احتمالي جمهوري اسلامي ايران به دوره شاهنشاهي است، كه قطعاً محال ممكن است.
اما اينكه چرا جنگ تحميلي؟ بايد گفت، اطلاق عنوان تحميلي به اين جنگ درست است چرا كه ما براي روشن شدن افكار عمومي بايد تاكيد كنيم، كه صلح‌دوست هستيم و فرهنگ ما فرهنگ جنگ طلبي نبوده. و اين عبارت چه به لحاظ تبليغاتي، چه باطني و اخلاقي غلط نيست چرا كه فرهنگ ما فرهنگ آشتي، دوستي، مهرباني و عرفاني است و جنگ با اين نوع فرهنگ مغايرت دارد.
در دفاع 8 ساله مقدس ما؛ صحبت درباره اين كه عراق به ايران حمله كرده نيست، چرا كه من جنگ‌ها را همه در يك نوع مي‌بينم. جنگ ايران با عراق هم در يك بحث كلي يك شكلي از جنگ‌هاي طبقاتي است كه در كشورهاي گوناگون رخ داده و نيروهاي مرتجع و فاسد عليه نيروهاي مترقي جنگيدند كه گاهي نيروهاي مترقي و گاهي نيروهاي مرتجع پيروز شدند كه خوشبختانه در ايران نيروهاي مترقي پيروز شدند.
اما جنگ تحميلي ايران نبرد بزرگي بين نيروهاي ارتجاعي جهاني با يكي از حلقه‌هايي كه توانسته خودش را از ميان اين نيروها بيرون بكشد و مستقل شود، بود. مثل همان حمله‌اي كه در روسيه شد و توانست خودش را مستقل و از سرمايه‌داري اروپايي جدا كند كه نظير اين دركشورهايي مثل فرانسه و مصر رخ داد.
در جهان در يك مقطع زماني حدود سي ساله در بسياري از نقاط دنيا از سودان گرفته تا مصر، الجزيره، مراكش، تركيه، ايران، چين و هندوستان نبردهاي بزرگي در تمامي اين مناطق عليه استعمار شكل گرفته كه بعضي از اين كشورها مثل روسيه موفق شدند و برخي كشورها مثل ما در انقلاب ناتمام مشروطه شكست خورديم و با وابستگي خاندان پهلوي كماكان در حلقه اسارت سرمايه‌داري اروپايي باقي مانديم. اما اين بار يعني در 30 سال پيش توانستيم خودمان را از اين حلقه بيرون بكشيم و مستقل شويم.
ما طي 3 هزار سال گذشته همواره سه شعار اصلي استقلال، آزادي و عدالت اجتماعي را سر داده‌ايم كه پس از يك دوران طولاني قيمومت خلفا، مغولان، تركان و وابستگي به غربيان بالاخره با پيروزي انقلاب اسلامي ايران استقلال را به‏دست آورديم و در تلاش براي به دست آوردن آزادي و عدالت اجتماعي به ‌طور كامل هستيم. با اين وضعيت معلوم است كه كولونياليسم جهاني براي نابودي كشوري كه از حلقه و اسارت او خارج مي‌شود، بسيج مي‌شود، كما اينكه در جنگ تحميلي، آمريكا و بسياري از كشورهاي ديگر در كنار امپرياليسم جهاني براي نابودي ايران ايستادند.
اما بايد اين نكته را در نظر بگيريم كه پيروزي ايران نتايجي دوسويه داشته؛ از يك سو امپرياليسم يا سرمايه‌داري جهاني از اينكه بتواند به طور مستقيم در ايران دخل، تصرف و هجمه ايجاد كنند، منصرف شد، از سوي ديگر اين بيداري را به دست آوردند كه مواظب كشورهاي اطراف ايران باشند تا در آنجا چنين اتفاقاتي رخ ندهد، بنابراين اين دو جنبه مثبت و منفي را پيروزي انقلاب داشته است.
ما مي‌بايستي اين دفاع را انجام مي‌داديم و اين استقلال را حفظ مي‌كرديم تا نيروهاي ارتجاعي جهان از اينكه بتوانند مستقيماً به ما هجوم بياورند منصرف شوند كه امروزه شده‌اند. ولي به هيچ‌وجه از اينكه چون نمي‌توانند به طور مستقيم به ما هجوم بياورند، نبايد آسوده باشيم بلكه بايد دقت كنيم كه آنها امروز به دنبال نفوذ موريانه‌اي هستند، كه نتيجه‌اش سال قبل و آشوب‌هاي خياباني در ايران بود.
نتيجه دفاع مقدس بعد از 30 سال هنوز براي ما همان شيريني را دارد چرا كه اين دفاع به دنبال حفاظت از حمله و هجوم ارتجاع جهاني براي بازگرداندن ايران به وضعيت وابسته قبل از انقلاب بود. اما اين داستان نبايد به هيچ وجه ما را خواب آلوده كند كه آن‌ها بعد از شكست ارتجاع جهاني و از اينكه نمي‌توانند به صورت مستقيم وارد ايران شود، دست از توطئه چيني و دخالت عليه ايران برداشته‌اند.
ايمان و اعتقاد راسخ رزمندگان ايران به حقانيت انقلاب اسلامي و موج عظيم مردمي و 8 سال دفاع مقدس را به دنبال داشت و امروزه دفاع مقدس به دنبال حلقه مبارزات كلي و خروج ما از فرماسيون شاهنشاهي به نظام جمهوري مانند محافظي براي ايران عمل كرده‌است. اما غرب دست از دخالت در ايران برنداشته بلكه بر دخالت نرم خود افزوده است و به نسبتي كه از مخالفت و دخالت مستقيم در ايران درمانده مي‌شود به دخالت غيرمستقيم مي‌پردازد.

دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 21:28 ::  نويسنده : علی مومن تبار

 سوگ گل و مرثیه بلبل است                 هفته زهراست که هفت گل است

هفت شب، از رفتن زهرا گذشت             هفت بهار از چمن ما گذشت

مى چکد از چشم ولایت جنون                چشم على هفت شبانروز خون

رو به چمن بین که جنون وا شده            هفته گل هفته زهرا شده

شاهد من چاه که او چون گریست          هفت شبانروز على خون گریست

نیمه شب انگار که ماه آمدست               شاه ولایت لب چاه آمدست

واى نگه کن چه به ماه او فتاد                عکس مهش در دل چاه او فتاد

نیست جهان همسر شاهنشهش           چاه نگه کن که ببینى مَهَش

وقت جنون و طربش آمدست                  شیر خدا نیمه شبش آمدست

گوش کن اى شیعه خونین جگر              ذکر على چیست به وقت سحر

آمده تا ذکر خفى را جلى                        فاطمه یا فاطمه گوید على

جان و دلش همهمه فاطمه                    بر لب او زمزمه فاطمه

پهلوى گل داغ کن اى شاخسار              یاس محمد نشکفت از بهار

تیغ شرر بار ندارد دگر                            شیر خدا یار ندارد دگر

واى من از این چمن سوخته                  سرو و گل و یاسمن سوخته

اى دل دریائى من فاطمه                       لاله زهرائى من فاطمه

شمع فرو مرده شده خانه ات                 کشته مرا حسرت پروانه ات

فاطمه برگرد که بینى به عین                 در غم تو هم حسنم هم حسین

اشک سحر هستم و آه شبم                  زمزمه نیمه شب زینبم

هر شب از اندوه تو زهراى من                گاه حسین تو شوم گَه حسن

فاطمه بنگر تو نگاه مرا                           جان على زینب آه مرا

روز و شبم دیده به در دوخته                  داغ تو پهلوى مرا سوخته

از غم تو سوخته ام فاطمه                     دیده به در دوخته ام فاطمه

فاطمه جان فاطمه خوب من                  آى حبیب من و محبوب من

جورکش طعن رقیبم مرو                        بعد حبیبم تو طبیبم مرو

دخت نبى گوش بگیر از ولى                   آى مرو فاطمه جان بى على

بوى محمد زچمن مى رود                      لاله زهرائى من مى رود

اشک پیمبر شده ام در غمت                  ساقى کوثر شده ام در غمت

با چه زنم فاطمه تمثیل تو                      خانه من بى پر جبریل تو

جلوه خورشید و زمین با تو بود                بعد نبى روح امین با تو بود

تا نفس صبح چه شبهاى تار                    وحى تو مى گفت خداوندگار

یک نظر انداز به چشم ترم                      ساغر من کوثر من حیدرم

خود نه فقط قلب پیمبر شکست             پهلوى تو چون دل حیدر شکست

جان به فداى مژه بسته ات                    من على ام حیدر دل خسته ات

بهر على یک سخن آغاز کن                    جان محمد لب گل بازکن

آه زچشم تَرِ من فاطمه                          دسته گل پرپر من فاطمه

آه حسن، دامن مادر بگیر                       آى حسین این گل پرپر بگیر

مثل بتان زیر و زبر گشته اند                   بعد پیمبر همه برگشته اند

نیست درین قوم بشیر و نذیر                  مى شکنند این همه خُمّ غدیر

گشت ولایت چو فراموششان                 دار امارت همه بر دوششان

چیست به بازار جهان جز شکست          عهد فروشند سه دنیا پرست

آه که یک مشت فسون کاره اند             طاوسى از هند چگر خواره اند

نیست زمین محمل آزادگان                    چون برسد عهد زنازادگان

رو شب مهمانیشان را ببین                     مجلس سفیانیشان را ببین

خیز و ببین جاهلى پیرشان                     زور و زر و حلقه تزویرشان

هنده زنانى که قلم مى زنند                   حمزه کُشانى که قدم مى زنند

واى که بر موج خدا سد شکست            کشتى پهلوى محمد شکست

زانکه درین بوته محک فاطمه ست          عالم غصبست وفدک فاطمه است

واى ازین گلشن آغشته دود                   پهلوى محبوبه حق شد کبود

نرگس شهلاى محمد ترست                  چشم على زمزمه کوثرست

خشم خدا را به خود انگیختند                 خون بنى فاطمه را ریختند

شیعه درین ره به یقین مؤمن است         اول این قافله ها محسن است

تیغ ندارد على اکنون به دست                پهلوى او فاطمه بود و شکست

خون دل مرغ چمن را ببین                      بعد على روح حسن را ببین

بعد حسین است که جانان هموست       سید و سالار جوانان هموست

باز گل کوثر و زمزم رسید                       گلشن عشاق، محرم رسید

باز گُلِ باغ پیمبر دمید                             سرو به خونخواهى اکبر دمید

بزمگه عشق تماشائى است                  فصل گل لاله زهرائى است

چون کمر سرو شکست از جنون             لاله عباسى او غرق خون

کشته تیغ املش را ببین                         قاسم احلى عسلش را ببین

بلبل عاشق به صلا آمدست                   از چمن کرب و بلا آمدست

لاله غم اندوخته اى بیش نیست             گل، حرم سوخته اى بیش نیست

چون چمن لاله احمر شده                      کرب و بلا از دم خنجر شده

آه بیا رقص جنونش ببین                         اصغر قنداقه به خونش ببین

اى زگلوى تو جگر سوخته                      اصغر من اصغر پرسوخته

از غم تو فاطمه محزون نشست             عرش زقندان تو در خون نشست

اصغر من گل همه بوى تو بود                 برگ گل از جنس گلوى تو بود

آه زتو تیر جگر سوز آه                            طفلک زهرا که ندارد گناه

وه که چکید از نم چشم فلک                  قطره خون تو به بال ملک

تا ابد این ذکر، ملک را بس است             یک کف خون تو فلک را بس است

السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد یا قره عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا

انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله

شاعر این ابیات احمد عزیزی عزیز ماههاست که در بستر بیماری سخت بیهوش است. دعا برای شفایش فراموش نشود!


ــ بسيج شجرة طيبّه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه‌هاي آن بوي بهار وصل و طراوات تعيين و حديث عشق مي‌دهد.
ـ اگر بر كشوري نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد.
ـ بار ديگر تأكيد مي‌كنم كه غفلت از ايجاد ارتش بيست ميليوني سقوط در دام دو ابرقدرت جهاني را به دنبال خواهد داشت.
ـ مليت كه در خط اسلام ناب محمدي(ص) و مخالف با استكبار و پول‌پرستي و تحجرگرايي و مقدس‌نمايي است بايد همة افرادش بسيجي باشند.
ـ در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجيم.
ـ بسيج لشگر مخلص خداست كه دفتر تشكل آن را همة مجاهدان از اولين تا آخرين امضاء نموده‌اند.
ـ بسيج مدرسة عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است كه پيروانش بر گلدسته‌هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند.
ـ من همواره به خلوص و صفاي بسيجيان غبطه مي‌خورم و از خدا مي‌خواهم تا با بسيحيانم محشور گرداند.
ـ تشكيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي ايران يقيناً از بركات و الطاف جلية خداوند تعالي بود كه بر ملت عزيز و انقلاب اسلامي ايران ارزاني شد.

ـ‌ بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه‌اي است كه اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است.
ـ پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحناه و فداه) مهدي موعود عزيز يك پيوند ناگسستني و هميشگي است.
ـ شما جوانان بسيجي و سپاهي و جوانان مؤمن آگاهي را با احساس مسئوليت و شور و شعور همراه كرديد.
ـ نيروهاي نظامي و بسيجي ما مؤمن و با اخلاصند و به عنوان پشتوانه‌اي كه هيچ خدشه‌اي در آن راه ندارد, محسوب مي‌شوند.
ـ انكار بسيج, انكار بزرگترين ضرورت و مصلحت براي كشور است.
ـ اگر بسيج در دوران پس از جنگ نبود و اگر امروز هم نباشد, كميت اين انقلاب و اين نظام واهمة حركتهاي سازندة اين كشور لنگ است.
ـ انكار بسيج و بي‌احترامي به آن يا نابخردانه است يا خائنانه است.
ـ تا وقتي كه اين كشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد, به نيروهاي بسيج, به انگيزة بسيح به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج است.
ـ فرزندان بسيحي‌ام با حضور خود در هر صحنه‌اي كه لازم است دشمنان زبون را مرعوب و منكوب سازند.
ـ بسيج, يعني نيروي كارآمد كشور براي همة ميدانها
ـ همه جا چيزي شبيه بسيج هست, تنها به اين درخشندگي, به اين فراگيري, به اين زيبايي, به اين فداكاري, من در جايي سراغ ندارم.
ـ اين فداكاري, من در جايي سراغ ندارم.
ـ نيروي عظيم بسيج مردمي است, اين بسيج در همة قشرها هست.
ـ بسيج, اختصاص به يك منطقة جغرافيايي ويك منطقة انساني و طبقاتي و قشري ندارد, همه جا هست.
ـ ايمان عاشقانه, ايمان عميق, ايمان توأم با عواطف كه از خصوصيات ملت ايران است باعث درخشان شدن بسيج شد.
ـ دانشجوي بسيجي دشمن كمين گرفته را از ياد نمي‌برد و غافلانه خو و دانشگاه و كشورش را به دست تطاول دشمن نمي‌سپرد.
ـ بسياري از پيشرفتهاي كشور مرهون تفكر بسيجي است.
ـ هريك از آحاد قشرهاي مختلف جامعه كه داراي روحية حساس مسئوليت و ايمان باشد, بسيجي است.
ـ بسياري از پيشرفتها و موفقيتهاي نظام اسلامي در عرصه‌هاي مختلف مرهون تفكر و ميل بسيجي است.
ـ بسيجي يعني علي كه تمام وجودش وقف اسلام بود.

درباره وبلاگ

به وبلاگ و سایت در انتظار یار خوش آمدید با تشکر از شما بینند عزیز نظر بدین خوشحال میشم مدیر سایت علی مومن تبار
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان در انتظار یار و آدرس ali7274.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.با تشکر مدیر سایت در انتظار یار یا حق دوست عزیز 





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 99
بازدید کل : 37827
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


سلام خدمت دوستان عزیزی که به وبلاک در انتظار یار اومد تشکر می کنیم از طرف مدیر وبلاگ و سایت در انتظار یار مدیر سایت علی مومن تبار

خدمات وبلاگ نویس جوان علی مومن تبار

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت



Pichak go Up

خدمات وبلاگ نویس جوان علی مومن تبار


                    
 
 
Susa Web Tools